رفیق جان تا میتوانی شادی کن
می دانم ، چقدر از آدم های
این شهر دلخور هستی ...
می دانم ، زندگی دیگر بی رحم
شده است ...
اما برای خودت بساط شادی پهن کن
این خیابان ها
به لبخند تو محتاج اند !
رفیق جان ...
بیخیال غصه ها و دردها
بیا یک گوشه بنشین و قهوه ات را
مزه مزه کن ...
دلخوشی ها ، پشت شیشه اتاقت
می رقصند و به تو چشمک می زنند
رفیق جان ...
خوشبختی را دریاب که در حوالی ات
پرسه می زند
تو که شاد باشی
دیگر مردم به بهار چه نیازی دارند !؟
...